.........//.شبای قدر وماه مبارک رمضون تموم شد وما که به احترام این ایام زبونمون رو جمع وجور کرده بودیم باز اومدیم تا دنباله یاداشتای قبلی مون رو پیگیر باشیم//.........
.........گفتیم کار از یه نگاه شروع میشه وبه مریضی میکشه وتا اونجا رفتیم که عشق پاک سر از خلوتگاه در میاره تا اونجا به خاطرم هست تا دم در بیشتر نرفتیم بریم ببینیم چه میکنند این دو دلداده عاشق.......بوی دو نوع ادکلن هال رو پر کرده از بس خوشبو هستند یه لحظه گیج ومدهوش میشی گوشه هال رو کاناپه یه دسته گل خیلی قشنگ و زیبا افتاده که به نظر میرسه طرف کلی پول واسه خریدنش داده وخدا میدونه چندتا گلفروشی رو زیر پا گذاشته تا اینو تهیه کرده....صدای دل انگیز گوگوش از ویدئو سی دی به گوش میرسه..اما چرا کسی اینجا نیست مگه قرار نبود اینجا دو تا عاشق که البته عشقشون از پاکترین عشقای دنیا ست با هم گفتگو کنند شاید رفتند تو حیاط زیر اون تک درخت گیلاس کنار حوض ...آفرین خوشم اومد عاشقای این زمونه کلاس رو رعایت میکنند همچین خوش سلیقه اند خوب میریم تو حیاط.......نه اینجام که کسی نیست یعنی چی شدند پس کوشن...برمیگردیم تو هال...یه صدایی به گوش میرسه...گمونم از تو اتاق خوابه...یواش بریم پشت در یعنی چی شده مگه چی بهم گفتن ...اره فهمیدم بعضی دخترا دل نازکند تا یکی میگه دوستت دارم فوری اشکشون در میاد..بریم جلوتر.....نه بابا صدای دختره بلنده داره های های گریه میکنه صداش راحت به گوش میرسه..........تو یه خائنی....تو نامردی این بود عشق پاکت ...این بود اونهمه ابراز علاقه ات....نه نه تو منو دوست نداشتی تو منو واسه ارضای هوسهای کثیفت میخواستی ...تو نامردی باز صدای گریه بلند میشه..........چی شده؟ما دیر رسیدیم فکر کنم اینجا خبرایی بوده....صدای آقا پسر در میاد .......عزیزم
مهربونم.........به من نگو عزیزم بسه دیگه بذار به بدبختی خودم گریه کنم....عزیزم کمی آروم بگیر مگه چی شده حالا تو که اینقدر امل نبودی تو که کلاست از این حرفا با لاتر بود امروزه دیگه این حرفا قدیمی شده مگه ما همدیگه رو دوست نداریم پس وجودمون به همدیگه تعلق داره باید از هم لذت ببریم باید قدر این روزا ولحظات خوش رو بدونیم اینا دیگه تکرار نمیشه میدونم برا بار اول کمی ناراحتی داره اما عادت میکنی بیا اشکاتو پاک کن حال خوشمون رو خراب نکن بیا..............ودخترک آروم بلند میشه میره طرف دستشویی آبی به سر وصورت میزنه ......دوباره به فکر فرو میره...با خودش میگه این بود سرانجام عشق ما این بود نتیجه اونهمه حرفای عاشقونه....باز به حرفای اون فکر میکنه ...یعنی واقعا راست میگه یعنی دوستم داره ..شاید من از دنیا عقبم ..شاید همه عاشقی ها همینجوریست...نه ...نه یعنی من بشم ابزار دستش...یعنی بشم بازیچه اون...........وای خدا نمیدونم...............آروم ساک دستی شو بر میداره و با یه خداحافظی سرد اونجا رو ترک میکنه................بهدش چی میشه.............عجله نکن باشه واسه بعد...........................خدا نگهدار
نوشته شده توسط
ramin h
87/7/24:: 11:6 صبح
|
() نظر
